- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی فروغ چشم حـبیبی و چـلچـراغ هُدایی هـنوز قـبلۀ دلها نبود کعـبه که دیـدنـد تو محو قبلۀ عشق و وفا، تو قبلهنمایی تو سر به خاک قـدوم یتـیم آمنه سودی تو دل به مهر نبوت سپردهای، چه وفایی! تو در کـمـند تـولای اهـلبیت اسـیـری تو حمزه هستی و از هرچه هست و نیست رهایی فروغ معرفت از اهلبیت نور گرفـتی تو انعـکـاس تـمـام و کـمـال آیـنههـایی تو در عقـیدۀ خود شاهـباز اوج یـقـینی تو جاننثار نبی در کمال صدق و صفایی تو روز بدر درخشیدهای چو بدر به میدان الا که شیر رسول خدا و شیـر خـدایی تو روز معرکه بخشیدی آبرو به شجاعت تو دادهای به شهامت شکوه و قدر و بهایی شهادت تو چنان آتشی به جانِ جهان زد که در «نبرد اُحُد» آفرید کربوبلایی برای آن که نبـیـند «صَفـیه» لالۀ پرپر فکند سایه به رویت چه دستی و چه عبایی! سزد که خاک تو تسبیح دست فاطمه باشد چرا که گفت پیمبر تو «سیدالشهدایی» ردیف میشود آهـنگِ رفـتنِ به مدیـنه اگر تو یاد کنی از شکستگان به دعایی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
بـالا گـرفـت روز اُحـد تا که کـارزار شـد آسـمـان روشـنِ آن روز تـارِ تـار آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت حـمـزه در آن میانه که گـرم قـتال شد کم کم بـرای حـمـلۀ دشمن مـجـال شد آنقدر روبهان به شکارش کـمین زدند تا نـیـزهای به سیـنـۀ آن نـازنـین زدند حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست لـبـریـز زخـم بود و جـراحت دل نـبی از دست رفـتـه بود همه حـاصل نـبی مـیـدان خـروش نـالـۀ واویـلـتا گـرفت عالم برای غربت حـمـزه عـزا گرفت جانم فـدای پـیـکـر پـاک و مـطـهـرش جـانـم فـدای زخــم فـراوان پـیـکـرش اما هـنـوز غـربت آن روز مـانـده بود داغی عـظـیم بر دل عالم نـشـانده بود خواهر کنار جـسم برادر رسیـد و بعد آهـی ز داغ لالـۀ پـرپـر کـشـیـد و بعد پیمانههای صبر دل او که جوش رفت آنقدر ناله زد که همانجا ز هوش رفت آری دلـم گـرفـتـه ز انــدوه دیــگــری دارم دوباره مـاتم مـظـلـومه خواهری زینب غروب واقعه را غرق خون که دید از خـیـمـه تا حـوالـی گـودال میدویـد نــاگـاه دیــد در دل گــودال قـتــلـگــاه در خـون تـپـیده پـیکر سردار بیسـپاه پس با زبان پُـر گـله آن بضعـۀ بـتـول رو کرد بر مـدیـنه که یا أیهـا الرسول این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
تا که پایم به این حـرم وا شد غصه از روی سیـنهام پا شد درد بـی دردیام مــداوا شــد طبع خـشکـیـدهام شکـوفـا شد فصل تـنهـاییام دگر طی شد وطـن مــادری مـن ری شــد پیـش پـای تو سـر نمیخواهم جـز دلـی دربـدر نـمیخواهم به منی که جگـر نمیخـواهم میدهی هر قـدر نـمیخـواهم جـرأت پـر زدن به من دادی بسکه عشق حسن به من دادی حـسـنی هـسـتی و کرم داری شکر حق که شما حرم داری چه قـدر عزت و حـشم داری نـکــنـد از درت بــرم داری! میروم بیتو رو به حـیرانی مـلـجــأ مــردمــان تـهــرانـی نـامـت عـبـدالـعـظـیم آقا جان لـقـبـت هـم کــریــم آقـا جـان هـمـگــی از قــدیــم آقـا جـان با تـو هـمـسـایـهایـم آقـا جـان سـایـهات مـسـتـدام هـمـسـایـه شخص عـالی مـقـام هـمـسایه شب جـمـعـه در ازدحام حرم شـدهام خـم بـه احـتـرام حـرم زنـدگـیام شـده بـه نـام حـرم پـرچـم سـبـز روی بـام حـرم آبـروی تـمـام "ایـران" اسـت نفس تازهای به هر جان است دادهام در هــوای تــو پــر را میدهـم پـای تو تن و سـر را مـیزنـم حـرفهـای آخـر را نـالـههـای غــریـب مــادر را حرمت پاتوق حـسینیهـاست حرمت مـثـل کـربلا زیباست حـرف کـرب وبـلاست یـاالله روضههـایی به پـاسـت یا الله این سـری کـه جـداست یا الله ســر اربــاب مــاسـت یــا الله بر سر نیـزههاست هجده سر ســر مــردان آل پــیـغــمـبــر تا که او را نـشـانه میکـردند سـنگها را روانـه میکردند گـریهاش را بـهـانه میکردند قـسـمتـش تـازیـانه میکـردند تازیانه، به روی یک خواهر تازیانه... مدینه... یک مـادر
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
میتپد هر لحظه قلبم در هوایِ شهرری زائرم! عمریست هستم آشنایِ شهرری حاجتم را بیبرو برگرد میگیرم سریع از دو دست حضرت مشکلگشایِ شهرری دستخالی رد نخـواهد کرد مانند حسن سـائـلـم بر آسـتـانِ مـجـتـبـایِ شهر ری خواندمش عبدالعظیم و پیش او تعظیم کرد پا به پایم، رو به صحنش جایجایِ شهرری أشهدُ أنّ حـسن را دوست دارم بـشـنوم در اذانِ صبح از گـلدستههایِ شهرری پرچم مشکی به روی گنبدش گریان شده نیـمـۀ شـوّال شد روز عـزایِ شهر ری داغدارش شد امام هادی و با حال زار اشک جاری میشود از سامرایِ شهرری خواندهام از قبرهای غرقِ در خاکِ بقیع نیمه شبها گوشۀ صحن و سرایِ شهرری سالهای سال؛ گریان! روضهخوانها خواندهاند از شهید تشنه لب در کربلای شهرری!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
در کنارت میشود احساس بوی کربلا در تو پنهان ست آن سرّ مگـوی کربلا هر کسی پابوسیت آمد به تهران، باطناً راه خود را کج نموده او به سوی کربلا صحن زیبایَت به لطف روضههای بیریا آبـرویی کـسـب کرد از آبـروی کربلا هر کسی از آب سقاخانههایَت میخورد نـاگـزیـراً میکـنـد یـاد عـمـوی کـربلا اهل ری از برکت دست شما نوشیدهاند بادۀ نـاب نـجـف را از سـبـوی کـربلا زنـدگیت یـاد داده بر تـمـام عـاشـقـان راه انسان ساختن با خلق و خوی کربلا
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگـار پـشـت پـنـجـرههای بقـیع توست دور بـقـیع تو ز چه دیـوار میکـشـند؟ ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که میکشد از عمق جان خود گـویی نـسـیـم روحفـزای بـقـیع توست بر پـادشـاهـی دو جـهـان نـاز میکـنـد آن دلشکـسـتهای که گدای بقیع توست غـم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکـسـته بـنـای بقـیع توست در مـروه و صفـا همه گـفـتـیم یا حسن ما را اگر صفاست صفـای بقیع توست ما کـیـسـتـیم تا به حـریـم تو رو نـهـیـم جـبریل، سرشکـسـتـۀ پـای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمیدهیم صد باغ خـلد کم به جزای بقیع توست اذن دخـول تـربت تو نام فـاطـمه است آوای یا حـسـیـن، دعـای بـقـیـع توست بردار سر ز خاک و بگـو قـبر فـاطمه ای خـفـته در بقیع! کجای بقیع توست؟ هر شب کـبـوتـر دل ما زائـر شماست هر جا رویم حال و هـوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه میزند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه میزند
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
ما نمیبـیـنـیم اما چارتا گـنبد که هست تا بلندای فلک، نوری از این مرقد که هست ما نـمیبـیـنـیـم اما قـامـت گـلـدسـتـههـا مطمئناً با ستون آسمان هم قد که هست ما ضریحی را نمیبینیم اما شک نکن دردمندی که شفا از دوست میخواهد که هست یا کریم از مهر تو گردد کبوتر، "یاکریم" پس میان بالها قطعاً وبالی بد که هست مهربانی تو هرگز نیست کتمان کردنی ردِ دستِ تو به سینه جای دستِرد که هست جای ما خالیست اما بر نسیمی از خیال یک دل بیتاب که سوی تو میآید که هست صحنها خاکیست اما آسمانها شاهدند چشمهایی که برایت خوب میبارد که هست بوی باران بهـشت آمد، دلـم را باد برد هرچه باداباد، سهمم گریۀ بیحد که هست از خـرابآباد میآیم به سوی این حرم این حرم قطعاً برایم بهترین مقصد که هست کربلا شبهای جمعه میزبان فاطمهست هر دوشنبه، او به یاد بچۀ ارشد که هست پس به جای زائرانی که کنارت نیستند مادری که عاشقانه دوستت دارد که هست فاطمه ثابت کند در این حرم از غربتت هیچکس حتی نباشد، عشق، صددرصد که هست نیست بُعـد منزل اما جای ایـوان حسن پنجره فولاد و سقاخانۀ مشهد که هست
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
در درون سـیـنه آیـات خـدا دارد بقـیع گنجهای معنوی از مصطفی دارد بقیع ظاهراً خاموش میباشد به نزد مردمان لیک در دل نـالـۀ واغـربـتـا دارد بقیع زائرش را با نگاهی میهمان سازد کریم آری، آری؛ چون امام مجتبی دارد بقیع همچو زین العابدین، مولا علیّ بن الحسین یـادگـاری از شـهـید کـربـلا دارد بقـیع یا که همچون حضرت باقر، دُر دریای علم بر قـلوب اهل دانـش مـقـتـدا دارد بقیع یا که همچون حضرت صادق، رئیس فقه و دین در برش گنجینۀ صدق و صفا دارد بقیع نیست گرچه تربت زهرای اطهر، آشکار لیک رنگ و بویی از خیرالنّسا دارد بقیع مـرقـد امّ الـبـنـیـن و فـاطـمه بـنت اسد دستههای گل ز اشک چشم ما دارد بقیع
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
بـاران غـم مـیبـارد از چـشـم تـر من خون میچکد از چشمههای کوثر من هـر شـب سـر سـجـاده “آه” آشـنـایــی رد میشود از کـوچههای حـنجـر من بوی بقیع و بوی خاک و بوی غـربت پـیـچـیـده بـیـن بـرگهـای دفـتــر مـن از غـربـت آئـیـنـههــا آتــش گــرفــتـم حتی نمـانـده چـیزی از خاکـسـتـر من ای کاش زائر، نه، کبوتر بودم امروز تا لااقـل یک سـایــبان میشد، پـر من حتی مـجـال گـریـۀ کـوتـاه هـم نیـست از بس نگـهـبان ریخته دور و بـر من هُـل داد پـیـش چـشـمهـایـم مــادرم را آوار شـد انـگــار دنــیـا بـر ســر مـن یک لحظه داغ کوچه را احساس کردم روی زمـیـن افـتـاد وقـتـی مــادر مـن
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع تا شبانگـاهى شـوم شمع فـروزان بقیع کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد اوفـتم بر خـاک قـبرسـتـان ویران بقیع آرزو دارم بمـانم زنـده و با سوز حال در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع آرزو دارم بـبـیـنـم با دو چـشم اشکبار جاى فرزندان زهرا را به دامـان بقـیع آرزو دارم بـیـفـتـم بـر قـبـور پـاکـشان تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان قـبر زهـرا را ببـوسم در بـیـابـان بقیع آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع اندر آنجا خفته چون قربانـیان راه حق اى مـؤیـد جـان عـالـم بـاد قـربان بقیع
: امتیاز
|
به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
بنگر چهسان تعبیر شد کابوس اسرائیل لرزید بر خود پیکـر منحـوس اسرائیل عـمری تظاهـر کرد بر روئـینتـنی اما برداشت ایران پرده از سالوس اسرائیل دیگر به آژیر خطـر هر دم کـند تکرار آهنگ مرگ خویش را ناقوس اسرائیل از پا فتاد ای خود فروشان قامت دشمن پس دست بـردارید، از پابوس اسرائیل بیم از چه دارید ای سران؟ جز عنکبوتی نیست با بـازوانی سـست، اخـتاپوس اسرائـیل رحمی نباید کرد بر این غاصبان وقتی کودککشی فخر است در قاموس اسرائیل
: امتیاز
|
به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
مُهر شکست تا ابد، حک شده بر جبینتان کوچ کنید غاصبان! جانب سرزمینتان کوچ کنید صف به صف، چون که نشسته هر طرف مرگ در انتظارتان، حادثه در کمینتان رو به دیار خود کنید، ای به عبث نشستگان! تا سر پاست اسبتان، تا نشِکسته زینتان خیرهسریست کارتان، دربهدریست بارتان حیلهگریست یارتان، بدگهریست دینتان کودک غزه را اگر، در دل خواب کشتهاید خـورده ترک ز آه او، گـنـبد آهـنـینتان مرد ظفر که نیستید، اهل خطر که نیستید هست حریف طفل و زن، غیرت آتشینتان؟! دل بکنید زین سرا، ورنه به روز ماجرا نیش به قـلبـتان زند، مـار در آستینتان یا به همین زبان خوش، پس بدهید قدس را یا که رسد دمی دگر، لحظۀ واپسینتان!
: امتیاز
|
به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
بیا و عجزِ نامردانِ رسوا را تماشا کن به قلبِ خستهٔ اسلام، إحیا را تماشا کن بیا که رفت در چشمانشان دودِ جنایتها برایِ دیدنِ این صحنه، بالا را تماشا کن تمام آسمان، ماتِ غبارِ دودِ جنگندهست شجاعت را ببین! مرگِ مدارا را تماشا کن به خاک و خون کشید آخر سپاه قدس، صهیون را به زیرِ نامۀ "ألمَوتْ"...، امضا را تماشا کن بگو بعد از أشداءُ عَلیَ الکفّار: یا حیدر از این مَنظر، تولّی و تبرّی را تماشا کن به شیطان، سخت حزب الله غالب شد از این لحظه هراس و اضطرابِ سختِ حیفا را تماشا کن ببند آن عهدِ دیرین را و در آدینۀ موعود کنارِ کعبه حاضر باش و آقا را تماشا کن!
: امتیاز
|
به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
زمین و آسمانهای خدا لبریز تبریک است خبر پیچیده گویا مرگ اسرائیل نزدیک است هزاران موشک از نفرین مادرهای غمدیده به سمت آسمان اورشلیم در حال شلیک است گروهی با فلسطین و گروهی بر فلسطیناند به این صورت، جهانِ مرزها در حال تفکیک است گذشتن از میان شبهه عزمی سخت میخواهد مسیرش از میان درههای تنگ و باریک است قسم بر سورۀ «واللیل» و بر «والشمس» و بر «والنصر» ظهور روشنایی، از دل شبهای تاریک است خدا با خون سرخ بیگناهان نقش زد بر خاک: قسم بر اسم پاکم، مرگ اسرائیل نزدیک است
: امتیاز
|
به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را جنایت کرد در «المعمرانی» تا بپوشاند شکستِ آشکار خویش در طوفان اقصی را خروشِ آه محرومان و جوش اشک مظلومان به زودی میدهد بر باد، اولاد یهودا را دعـا و گـریـۀ تـنـهـا به کار مـا نـمیآیـد کنون باید «اَعِدّوا» گفت و در هم کوفت، اعدا را ید بیـضا به سِحر سامریها آتش اندازد همان دستی که یکسان میکند با خاک، حیفا را به سِیر سورۀ اسرا بیا تا مسجد الاقصی ببین تفسیر «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقا» را
: امتیاز
|
به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
از غـزّه گـذشـتـیـم و رسـیدیم به حـیـفا ما را غـم صبرا و شـتـیلاست، حریفا! نامرد حـریـفی تو و یکروز میافـتی در پای زن و کودک ما خوار و خفیفا جز کشتن و خونریزی و آشوب چه کردی یا ایّـهـا الانـسان که جـعـلـنـاکَ خـلـیـفا شیـطـان بزرگ! از مکـَر الله چه دانی تو کانَ ضـعـیـفـایـی و او کانَ لـطـیـفـا یکروز میآیـد که در آن بیت مقـدّس یـاران بـه نــمـازنـد ردیـفـاً بـه ردیـفــا در باد تکان میخورَد و بیرق مَهدیست دیـنــاً قـیـَـمـاً مـلـّةَ مـظـلــومَ حـنـیـفــا* *قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۚ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (انعام، ١۶١)
: امتیاز
|
عید سعید فطر و توسل به امام رضا علیهالسلام
سفره آخر جمع شد، سائل ولی در خانه ماند جای لبهای من میخواره بر پیـمانه ماند دست و پا کردی برای بادهنوشان کاری و در دل من آرزوی خـدمت مـیخـانه ماند دانه خوردند و پریدند از کنار سفـرهات یک کبوتر از کبوترهای تو بیدانه ماند نان مشهد خوردهام، جز این نمیسازد به من این کبوتر جلد دستان تو شد در لانه ماند نان خورت هستم، زکاتم را تقبل کن خودت این گدا چشمش به حاتم بخشی سالانه ماند پایم از باب الجـوادت رد نـشد، اذنم بده چون گداهای سر کویت سرم بر شانه ماند نوکرت تا پشت در با پای عقلش راه رفت در حرم با پای دل زائر شد و دیوانه ماند گنبدت خورشید را گرم طواف خویش کرد هر کسی پیش نگاهت شمع شد پروانه ماند
: امتیاز
|
عید سعید فطر و پایان رمضان
عـیـد فـطـر اسـت و اول شـوال نور عشق است و شور و جذبه و حال بهـر توفـیـق درک ماه خـداست قـلـبهـا از نــشـاط، مــالامــال جشن قرآن و جشن غفران است عید اسلام و روز فخـر و جلال رمـضان، ای مـه نـمـاز و دعـا ای ره اکـتـسـاب فضل و کـمال رمـضان، ای گـنـاهشـوی بـشـر زآن همه چشمههای اشک زلال رمضان، ای فضای رحمت حق که زند مرغ دل، به اوج تو بال رمضان، ای که روز نیمۀ توست مطـلـع آفـتـاب عـشـق و جـمـال عـیـد مـسـعـود زاد روز حـسـن مـجـتـبـای مـحــمــدی تـمــثــال رمضان، ای که در شب قدرت لطف یـزدان، برون ز حد مقال مـاه غــفـران و مــاه تـوحـیــدی مــاه قــرآن و مــاه احـمـد و آل
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
سفره را جمع نکن، باز گدا پشت در است باز کن در به رویم، آبرویم در خطر است رحم کن، آتش هجران جگرم را سوزاند چونکه اسمم پس از این رهگذر دربدر است همه رفـتـند و من بیسر و پا جامـاندم آنکه آلوده و بیکس شده این یک نفر است آشـنـاهـا چـقـدر بـر سـر من داد زدنـد آنقدر بنـدۀ تو وقت گـناهـان قـدر است دست خـالی مرا هیچ رفـیـقی نگـرفت خرج بیچارگیام گردن این چشم تر است کمکم کن که زمین خوردن من نزدیک است آنچه که وزر و وبالم شده این زخم پر است بـاز ذکـرم شـده امـشـب بـعـلـیٍ بـعـلی چه کنم! هر قسمی غیر علی جان ضرر است چونکه مهمان شب اول قبرم حسن است عفوت از آنچه که فکرش بکنم بیشتر است میرسد وقت سحر، عطر و بوی کرببلا هر نسیمی که میآید طرفم خوش خبر است مــادری کـاسـۀ آبـی تــه گــودال آورد آه! چشمش به لب خاکی و خشک پسر است گفت اگرچه ز در خانه لگد خوردم من چکـمۀ قـاتـل تو باعث درد کـمر است
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
شب آخر رسید اما برای عاشق آغاز است که عاشق خوب میداند سحر هنگامِ پرواز است اگر این است آقایم ندارد سفرهاش پایان ضیافت خانهاش شُکرِ خدا هر روز و شب باز است خدا را شُکر در سی شب مرا دارالشفا آورد همین که دید بیمارم دلم لبریز امراض است خدا را شُکر مهمانِ امامی مهربان بودیم چرا ما آمدیم اینجا میان ما و او راز است خدایا کاش سال بعد سحرها در بقیع باشیم که در صحن حسن یک طورِ دیگر گریهها ساز است و شبها جمع میگردیم گِردِ مرقدش آنجا کنارِ پنجره فولادِ زهرا که پُر اعجاز است توسل کن توکل کن خدا هست و خدا کافی است چه غم در پیش راه تو هزاران دست انداز است خدا را کاش بنویسند در این شب برای ما امامش را نَه سربار است بلکه خوب سرباز است حسین است و لبی خشک و... صدای لشکری سیراب کسی رو میزند که روی دستش کودکی ناز است الهی بشکند دست و کمان حرمله، بد زد رُباب است و همین روضه: ببین چشم علی باز است
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
یـا رب بـیـا نـیـایـش ما را قـبـول کـن از بـنـدۀ حـقـیـر تـو مــولا قـبـول کـن سی روز در حضور تو ما سجده کردهایم این سجـدههای ناقـص ما را قبول کن یک مـاه میـهـمـان تو بودیم ای کـریم ما را تو سـائـلان هـمـیـنجا قبول کن در امتحان بـنـدگیات سرشکـسـتـهایم من اعـتـراف میکـنـم، امّـا قـبول کـن مهـمانیات تمام شد و سفـره جمع شد مـا را هـنـوز تـشـنـۀ دریـا قـبـول کن شـبهـای قــدر ذکـر عـلـیٍ عـلـیّ مـا پـیـچـیـد در عــوالـم بـالا، قـبــول کـن ما که نماز و روزۀ خـوبـی نـداشـتـیم امّا به جـان حـضرت زهـرا قبول کن با اشک شرم خویش «وفایی» نوشت و گفت یک شاخه گل به رسم هدایا قبول کن
: امتیاز
|